برای مشاهده کلیپ راست کلیک نموده وplayراانتخاب نمایید
خواننده:
علیرضاافتخاری
شاعر:پرویز خطیبی
آهنگساز:مهدی خالدی
دستگاه:بیات اصفهان
بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم دل به تو دادم فتادم به بند ای گل بر اشک خونینم نخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز چه شد آن همه پیمان که از آن لب خندان بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن کی آیی به برم ای شمع سحرم در بزمم نفسی بنشین تاج سرم تا از جان گذرم پا به سرم نه جان به تنم ده
چون به سر آمد عمر بی ثمرم نشسته بر دل غبار غم زآن که من در دیار غم گشته ام غمگسار غم امید اهل وفا تویی رفته راه خطا تویی آفت جان ما تویی بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم دل به تو دادم فتادم به بند ای گل بر اشک خونینم نخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز
غلامعلی پورعطایی،نوازنده دوتار و خواننده برجسته موسیقی مقامی ایران که آثار بسیار ماندگاری در موسیقی ایران زمین با سرپنجه دستانش و حنجره سوزناکش به ثبت رسیده، پس از بیش از نیم قرن حضور عاشقانه و مؤثر در این عرصه، از عالم خاکی رخت بربست.
پیشکسوت موسیقی نواحی خراسان که مدتی بود با عفونت ریه و سنگ صفرا دست و پنجه نرم میکرد و مدتی را هم در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بستری شده بود، روز شنبه، دوازدهم مهرماه، در ۷۳ سالگی پس از چند ماه درد، جان به جان آفرین تسلیم کرد تا موسیقی مقامی ایران از یکی از کارآمدترین چهرههای معاصرش محروم شود.
این چهره برجسته موسیقی مقامی در ۷۳ سالگی، روزگار سختی میگذراند. عوارض بیماری چنان بر او مستولی شده بود که مدتی از اجرایش با گروههای موسیقی نظیر همنوازی با رستاک نیز خبری نبود و مشتاقانش نگرانش بودند تا اینکه گفتههای فرزند استاد، باعث شد وضعیت وخیم این مرد که نیم قرن ساز را بر زمین نگذاشته بود، برای همگان مشخص شود و دقیقاً پس از این ماجرا بود که مسئولان امر پیگیریهای جدی انجام دادند اما دریغ که دیگر دیر شده بود و پیرمرد نیاز به توجه و مراقبت مستمر داشت.
او یک دهه پیش از انقلاب چهرهای شناخته در موسیقی اصیل کشورمان بود و در سالهای پس از انقلاب نیز که ارزش موسیقی مقامی و ارزش نواختن بخشیها و ثبت و حفظ این موسیقیِ سینه به سینه منتقل شده تا این نسل مورد توجه بیشتر قرار گرفت، نوای ساز و سوز پورعطایی در سراسر ایران بیشتر شنیده شد و وقتی بخشی از «نوایی» با صدای او در قالب یک کلیپ جذاب از تلویزیون در دورهای پخش شد، عموم مردم با عمق این موسیقی بیشتر آشنا شدند.
خودش میگقت: «این ساز را باید در منطقه خودش شنید. در خراسان شنید. با وقت شنید. نه اینکه اینجا و در جشنوارههای دو، سه روزه آن هم در ده دقیقه. این اصلا شنیدن نیست. البته ما همین قدر خوشیم. همین که توانستیم در اینجا، صدای اصالتمان را به گوش هموطنانمان برسانیم، خدا را شاکریم؛ اما من به این مدل ارائه برنامه نمیگویم شنیدن موسیقی اصیل».
با این حال کمردرد و سردردهای شدید، ساز را از دست این پیرمرد دور کرده بود و بیماری پورعطایی روز به روز شدت یافت؛ اما آن گونه که پسرش روایت میکرد: «... دریغ از اینکه تماسی از خانه موسیقی بگیرند یا شهردار تربتجام و مدیران ارشاد استان احوالی بپرسند. مسئولان واقعا کملطفی میکنند و ما از همه آنها گله داریم. مسئولان خانه موسیقی به موسیقی مقامی بها نمیدهند. در حالی که موسیقی مقامی ریشه فرهنگی عمیق دارد. یک بار نشد آن طور که شایسته پدرم باشد، از او تجلیل کنند. آقایان در خانه موسیقی نشستند و هر از چندگاهی از خودشان تجلیل میکنند».
دل پورعطایی اما از همه خون بود. پسرش میگفت: «در این باره متأسفانه پژوهشگران از هنرمندان موسیقی مقامی پله ساختهاند و خیلی به ما خیانت کردند. میآمدند و تحقیقاتی میکردند و بعد در کتابهایشان مینوشتند که اینها دهاتیاند. یادم هست در یکی از جشنوارهها همین آقایان ما را دهاتی صدا میزدند و وقتی برای جشنوارهای به تهران آمده بودیم، دبیر جشنواره از مدیر هتل معذرتخواهی کرد و گفت، ببخشید این میهمانهای اجق وجق را آوردهام. جالب است، برای کتاب نوشتنها و پژوهشهایشان پیش ما میآیند و دست آخر ما میشویم، اجق وجق».
پورعطایی اما هیچگاه نیازمند این تماسها و توجهها و احترامها که وظیفه برخی مسئولان محسوب میشد، نبود و روح بزرگ این هنرمند تا آخرین نفس با دوتار گره خورده بود و بدین سبب همواره میگفت: «... باید دیوانه بود تا توانست به این ساز نزدیک شد...» روح عصیانگر استاد پورعطایی یک عمر با این نگاه عصیانگری کرد؛ اما نه قدر دید و نه در بالای مجلس نشست
نام آهنگ: بگو کجایی خواننده:کورس سرهنگزاده آهنگساز: مجید وفادار شعر: عبدالله الفت سال آفرینش: دهه 1340
به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو سپیدهدم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟ نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم ببین چه بیپروا، ره تو میپویم، بگو کجایی؟
کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم به غیر نامت کی نام دگر ببرم اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی؟ به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی؟ فتادهام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهی؟
یک دم از خیال من، نمیروی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی
امید جانمز سفر بازآمد شکر دهانم ز سفر بازآمد عزیز آن که بی خبر به ناگهان رود سفر چو ندارد دیگر دلبندی به لبش ننشیند لبخندی چو غنچه ی سپیده دم شکفته شد لبم ز هم که(چو)شنیدم یارم بازآمد ز سفرغمخوارمبازآمد
همچنان، که عاقبت پس از همه شب بدمد سحر ناگهان نگار من ، چنان مه نو آمد از سفر
من هم ، پس از آن دوری بعد از،غم مهجوری یک شاخه ی گل ، بردم به برش
دیدم ، که نگارِ من سرخوش ، ز کنار من بُگذشت و به بر( بعد)، یار دگرش
وای، از آن گلی که دست من بود خموش و یک جهان سخن بود
گل ، که شهره شد به بی وفایی زِ دیدن چنین جدایی ز غصهپاره پیرُهن بود
افشین مقدم، خواننده معروف، پنجشنبه گذشته در یک حادثه رانندگی کشته شد و دوستان و علاقمندان خود را عزادار ساخت... افشین مقدم در بین دوستان و رفقا از محبوبیت خاصی برخوردار بود و تواضع و فروتنی او زبانزد همه بود. به طوری که شنیدیم، افشین پنجشنبه گذشته، حدود ساعت دو نیمه شب، پس از اجرای برنامه در باشگاه بانک سپه، به اتفاق سه تن از موزیسینهای خود به قصد تفریح و استراحت، عازم شمال میشود که در نیمههای راه با اتوبوسی که از مشهد به طرف تهران میآمد، تصادف میکند و قبل از اینکه به بیمارستان برسد، فوت میکند...» اینها را سرویس هنری مجله اطلاعات دختران و پسران چند روزی بعد از اول مرداد 1355 با قلم درشت نوشت و یکی از عکسهای افشین مقدم را با همان موهای فرفری و چشمهای متعجب کنارش چاپ کرد. چهار سال قبلش، آلبوم «زمستون» با آهنگهایی ملایم و لطیف و با تمی شبیه آهنگهای کورش یغمایی، دل جوانهای آن وقتها را برد و 36 سال بعد وقتی روی تیتراژ پایانی یک برنامه تلویزیونی به نام «بازیگران دیکتاتور» شنیده شد، خیلیها پای تلویزیون، آدرنالین خونشان بالا زد. غافل از اینکه 5 سال پیش، آلبوم «زمستون» و «آخرین طبیب» افشین مقدم، خواننده سالهای دور پیش از انقلاب، با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، آدرنالین خون خیلی از آدمها عشق نوستالژی را بالا برده است.
باید کمی از شانس گفت. آن هم وقتی که سعید دبیری، ترانهسرای معروف (که برای کورش یغمایی و علیرضا افتخاری هم ترانههایی گفته) از روزهایی تعریف میکند که افشین مقدم، در تراس رستورانی حوالی شمیران آواز میخوانده و دبیری اتفاقی سری به آنجا زده بوده و لوطیگری معروف افشین گل میکند و میز او را حساب میکند و دوستیشان با هم شروع میشود. در خلال همین رفاقت، ترانه ماندگار «زمستون» توسط دبیری گفته میشود و قصه خوب آلبومهایی دوستداشتنی شروع میشود. بله؛ گاهی باید از شانس گفت.
زمستون گل کرد استودیو بل، اولین جایی بود که آهنگهای ماندگار افشین مقدم را ضبط کرد. آن هم آهنگهایی با سازهای اصل و نه کیبورد و کامپیوتر. البته بضاعت موسیقی دهه پنجاه، این اصیل بودن را میطلبید. آهنگهای افشین با ویولن، ویولن آلتو، ترومپت، ساكسیفون، پیانو، گیتار، فلوت، جاز (درامز) و قانون اجرا شده بودند كه همگی در استودیو حاضر بودند و هیچ صدایی هم بعداً میكس نشده بود. میدانید معنی این حرف چیست؟ یعنی آهنگهای افشین مقدم به صورت کامل زنده ضبط شده بودند و برای ضبط هر کدام از آنها، نوازندگان و خواننده و آهنگساز حضور داشتند. شاید به همین دلیل بود که با ورود آلبوم «زمستون» به بازار موسیقی، مقدم، به یک باره گل کرد و آنقدر طرفدار پیدا کرد که برای کلید زدن آلبوم بعدی، بلافاصله انگیزه پیدا کند. این آلبوم 18 تا آهنگ داشت و چیزی توی مایههای پاپی بودکه با راک کمی قاطی شده باشد و حتی برعکس.
نوستالژی به میزان لازم مثل اینکه آن سالها طرفداری صداهایی توی مایههای افشین مقدم و آهنگهایی که ریتمشان نه چندان تند و نه چندان آرام باشد، مد بوده. ترومپتهای کشدار هم که روی شاخشان بود. کافی است از مامان و باباهایتان سوال بپرسید تا ببینید که چندان بیراه نمیگوییم. افشین مقدم و آهنگهای خوشساختش هم از این قاعده مستثنی نبود و به همین دلیل در طول سه سال خوانندگی، دو بار به عنوان بهترین خواننده جوان سال ایران انتخاب شد. البته افشین، ظاهر خوبی هم داشت و همین او را برای جوانهایی که خودشان، بلوزهای تنگ با آستینهای بالازده میپوشیدند و پاچههای شلوارشان روز به روز گشادتر میشد، جذابتر میکرد. حضور او در برنامههای چشمک و6/8 معروفترش کردند و تبدیل شدنش به یکی از اعضای اصلی گروه سه نفره «واریته» -که خوانندگان معروف دیگری هم داشت- روزبه روز به شهرتش اضافه کرد. البته ماندگاری آهنگهای او را نباید نادیده گرفت. قطعههای کاردرستی مثل «زمستون»، «جای تو خالی»، «مسافر» و «آخرین طبیب» که انصافا هم ترانههای خوبی دارند و هم خوشساخت هستند و هم صدای باز افشین مقدم روی آنها خوش نشسته است. فضای کلی آهنگها هم آنقدر به موسیقی دهه پنجاه و آنچه خوراک مامان و باباهای ما بوده، نزدیک است که حالا بعد از بیش از سه دهه، از شرمندگی حس نوستالژیک دربیاید. البته اگر در آلبومهای «زمستون» و «آخرین طبیب» افشین که هر دو هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجوز دارند، سیری بکنید، حتما از شنیدن بعضی آهنگها تعجب میکنید و دستتان میآید که این آهنگها را پیش از دیگران، افشین خوانده بوده و بعدها بقیه خوانندهها با خوشحالی، آنها را بازخوانی کردهاند.
سیمای مردی بر دیوار خیلی از طرفدارهای دو آتشه مقدم نمیدانستند که خواننده محبوبی که با اسم کوچک افشین میشناختند، همان حسین آهنیان مقدم است. پسری که مهر 1324 به دنیا آمده بود و در همان دوران کودکی، شاگرد استاد عطاالله خرم بود. شاگردی که البته خوب توانست درس پس بدهد و خیلی زود توی دل همه خودش را جا کرد. بیشترین تصویری که از افشین در ذهن جوانهای سه دهه پیش و حالا ما جا خوش کرده، تصویری از اوست که دست به کمر ایستاده و زل به لنز دوربین. بدون هیچ حالتی و ساعت مچی درشتش هم ساعت 8:45 را نشان میدهد. همان عکسی که بلافاصله بعد از گرفتن مجوز آلبومهایش در سال 82 از ارشاد، پوستر شد و در کنار پوستر دیگر خوانندهها در فروشگاههای محصولات فرهنگی به در و دیوار کوبیده شد.
عمر این سفر کوتاه کوتاهه «... حدود ساعت یک نیمهشب بود که تصمیم گرفتیم به شمال برویم. مقصد ما بیشهکلا بود. افشین رانندگی میکرد. حدود چهل کیلومتر به آمل مانده بود که او از یک سواری سبقت گرفت و به محض اینکه به سمت چپ جاده متمایل شد، اتوبوسی از مقابل رسید.... او مرتب از مرگ سخن میگفت. ترانه مسافرش را چندین بار خواند... میگفت از تمام فامیل خداحافظی کردهام. وقتی حادثه پیش آمد، من و افشین به بیرون ماشین پرت شدیم و مدتها کنار جاده بودیم. قسمت چپ بدنش به کلی خرد شده بود و خون زیادی از بدنش میرفت. بعد از مدتی یک شورلت به کمک ما آمد. افشین دیگر رمقی نداشت. او فقط به من نگاه میکرد. انگار میخواست به من حالی کند بهروز دیدی گفتم زندگی من همین جا تموم شده... اتومبیل به سرعت جاده هراز را طی میکرد... خدای من... افشین دیگر نگاهم نمیکرد...» بهروز برزگر، محمد شاهنوری و رضا کیکاسری، همراهان افشین در سفر کذاییاش بودند. همانهایی که وقتی در بیمارستان به هوش آمدند، روایت بالا را برای مجله «جوانان امروز» تعریف کردند. افشین مقدم، با این تصادف درگذشت و در حالی که چند روزی از به دنیا آمدن دخترش، مینو نمیگذشت. دوستانش هم برای مراسم چهلم او سنگ تمام گذاشتند و قطعهای را با صدای کیوان، دوست صمیمیاش، ساختند. ناصر چشمآذر و امیر خسته هم او را در ساخت این قطعه کمک کردند و کمپانی آپولون آن را منتشر کرد. آهنگی که بر اساس آهنگ معروف زمستون و البته با تغییراتی در ملودی آن ساخته شد. در این آهنگ که به «گلافشین» معروف است و میتوانید در انتهای آلبوم زمستون هم آن را بشنوید، از افکت راه رفتن، سوار اتومبیل شدن، حرکت، تصادف و صدای قلب و ... استفاده شده و همینها آن را به قطعهای سوزناک تبدیل کرده است.
دو آلبوم معروف و محبوب زنده یاد افشین مقدم، با نوازندگی و همراهی کیوان، در بازار رسمی موسیقی منتشر شده است
آلبوم «زمستون» با صدای افشین مقدم پشت شب صبح سپیده می توان ادعا کرد که زوج افشین و کیوان توی این آلبوم غافل گیرکننده که در اوایل دهه 1350 ضبط و منتشر شد، بوجود آمدند، درست وسط روزگاری که همه بابا و مامان های ما هم خواهان بسیاری تغییرات بودند، این زوج تقریبا ناجور (البته از لحاظ ظاهر، چون افشین ترکه ای بود و کیوان تپل!) معلوم بود که با ترانه ها و موسیقی متفاوت شان خیال داشتند آثاری نو و البته با نگه داشتن تمام معیارهای و مؤلفه های محبوب و به اصطلاح «پاپ» موسیقی آن روزگار خلق کنند. ترانه های جاودانه «زمستون»،«مسافر»، «به من نخند» و «فانوس ماه» در این آلبوم به جوان های معترض و خسته از ترانه های خنثی، بی محتوا و بی بخار رایج آن روزگار معرفی شدند. ترانه ماندگار «زمستون»، اثر سعید دبیری همان گونه که سبک رمانتیک مختص به همان دوران را کاملا حفظ می کند، در عین حال می تواند با نسلی که چیزی بیش تر از یک آهنگ فقط «قشنگ» و گوش نواز را می خواهند، به راحتی ارتباط برقرار کند؛ «...گل و گلدون چه شب ها/ نشستن بی بهانه/ واسه هم قصه گفتن عاشقانه...». زوج افشین و کیوان، ترانه های خوبی که در اختیارشان قرار داده می شد را با سبک و گونه های متفاوتی هم اجرا می کردند و این از تسلط آن ها به موسیقی پاپ و روز دنیا ناشی می شود، به عنوان مثال آهنگ «به من نخند» یک قطعه پرضرب و با ریتم نسبتا تند است و «فانوس ماه» یک «بالاد» آرام با ته مایه های اسپانیش، که رفته رفته به یک «بالاد» نسبتا تند مبدل می شود.
آلبوم «آخرین طبیب» با صدای افشین مقدم و کیوان جای تو خالی شاید «آخرین طبیب» به اندازه «زمستون» همه گیر و مبدل به موسیقی مردمی نشد، اما در عوض آهنگ هایی را به کلکسیون های پی گیران جدی موسیقی کشورمان تقدیم کرد، مثل قطعه «جای تو خالی»اش که در واقع آهنگی است با رگه های سبک بلوز که از روی ملودی های مدرن پیانوی آن هم می توان این لحن را کاملا حس کرد. یا مثلا در آهنگ «ستاره» که نوای ترومپت آن تا حدی گونه این آهنگ را به شاخه «جز» نزدیک می کند. بنابراین می بینیم که افشین و کیوان می توانند جزو یکی از گروه های 2نفره پیش تاخته موسیقی ایران قرار بگیرند که سعی داشتند موسیقی پاپ آن روزگار را یک جوری به موسیقی روز جهان نزدیک کنند. البته توی این مجموعه قطعه هایی هم مثل «به امیدت می مونم» (البته باصدای کیوان) هست که بیش تر مشابه قطعه های پاپ آن موقع (مثلا نزدیک به لحن کارهای واروژان یا منفردزاده) است، یا قطعه «غریبونه» که اصلا با ملودی ای است که بعدها توسط واروژان برای یکی از خواننده های دیگر پاپ تکرار شد یا شاید ادای دینی به افشین و کارهایش بود
همسر افشین، ستاره سابق سینمای ایران " آرزو" بود که از وی دختری به نام"مریم" دارد.پس از طلاق، افشین با دختری ۱۹ ساله به نام "منیژه" ازدواج نمودکه در زمان مرگ افشین،از وی دختر دیگری به نام"مینو" داشت که تنها بیست روزش بود
سعیدخسروي دکترداروسازودبیربازنشسته زیست شناسی هستم، که امروز درکناررب النوع رافت وشفقت ومهربانی روزگارمی گذرانم.آن عزیزی که نهال مهرومحبتش همچنان درفضای زندگیم گل افشانی وعطرافشانی می کند
**عزيزان برداشت ازوبلاگ باذکرماخذ آزاد می باشد**