آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
محمد معتمدی و ارکستر ملی به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی
تصنیف بیا اثر حبیب الله بدیعی
شعر : تورج نگهبان
بیا بیا دل ستم دیده ی مرا عاشق تر کن
بیا بیا دل چو آتش به سینه را خاکستر کن
تو جان شیرینی عشق آفرینی
در آسمان دل من مه و پروینی
بیا تو ای جانانم بیا بسوزان جانم
که بیش از این ننشانی در آتش هجرانم
بزن شرر ها بر آشیانم
گل امیدم پر پر کن غم دلم افسون تر کن
به عشق ...خود کن دل را ز خون دو چشمم تر کن
بیا بیا دل چون آتش به سینه را خاکستر کن
فزون غم ما کن غمم سرا پا کن میسوزم چون شررم
مکن فراموشم چو می ببر هوشم
وز خود کن بی خبرم
رها مکن یارا ز دست غم ما را
چه لذتی بی غم منو مستی ها را
بیا و آتش تو بر آتشم زن
به دست محنت ها ز پایم افکن
تو ای پری کجایی یا سرگشتهشعر هوشنگ ابتهاج آهنگساز: همایون خرم در دستگاه همایونصدای حسین قوامی
از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
ناجی بیا ای ناجی قلبم بی تو قلب من شکسته این همون دل شکسته ست که به انتظار نشسته ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم عاشقم عاشق ترینم بگو که اینو می دونم حالا که از عشقت دیوونم بگو که با تو می مونم ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم می خواهم از دست تو گهواره بسازم سر بذارم روی دستات به سعادتم بنازم می خواهم اون چشمای دریایی ت آیینه کنم با نگاه توی چشمات دردم و تازه کنم تو که نیستی دنیا تاریکه برای دل خستم بی تو من تنهای تنها دل به خلوت تو بستم
-
عضو شوید
عضویت سریع